۱۳۹۳ فروردین ۴, دوشنبه

۱۳۹۲ اسفند ۲۴, شنبه

نمشا

"نادانی موجب شعف است." این درست است. این درست ترین و منطقی ترین جمله ای است که در زندگی ام شنیده ام. جمله ی زندگی من یا به عبارتی پانچ لاین  ِ زندگی ام شاید همین جمله باشد. این را می بایست بنویسم، روی یک کاغذ، یا تابلو، و بزنم به دیواری، جایی مقابل چشمانم، که تا ابد بدانم و یادم باشد که همیشه ناآگاهی موجب شادمانی است. همیشه. و حقیقتِ این موضوع حتی بسته به نگاهی که فرد به قضیه دارد هم تغییر نمیکند. بالاخره آدمی بعد از عمری تجربه باید به این نتیجه برسد یا نه؟ خب من که رسیده ام. بلی. نادانی موجب شعف است و بنده به این گفته به طور منزجرکننده ای اعتقاد شدید دارم. ندانستن بهتر است؛ وقتی میتوانیم وزن کمتری را به دوش بکشیم. اصلا چرا باید بدانیم؟ مگر مریضیم؟ نمیخواهیم آقا، نمیخواهیم. این قطعا اولین جمله و اولین چیزی خواهد بود که من به بچه هایم یاد میدهم. و به بچه هاییم میگویم که به بچه هایتان بگویید. و به بچه هایشان. و همینطور تا آخر!

۱۳۹۲ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

دردی که نمیدانی

رهی معیری در مجموعه غزلیاتش بسیار سوزناک گفته که:

"چون زلف تو ام جانا، در عین پریشانی / چون باد سحرگاهم، در بی سر و سامانی
از آتش سودایت، دارم من و دارد دل / داغی که نمی بینی، دردی که نمی دانی"

همین دیگر.