۱۳۹۳ شهریور ۲۷, پنجشنبه

نیازمندی 14

به یک آسمان خراش خیلی پرطبقه (هر چه بیشتر بهتر)، نیازمندیم تا از پله هایش بالا بروم (چون راستش گور پدر آسانسور) و به پشت بامش بروم و در آنجا دراز بکشم و خوابم ببرد و وقتی بیدار میشوم غروب باشد و هوا قرمز خونین باشد، سپس کمی همانجا بمانم، به آسمان خیره شوم و فکر کنم؛ و سکوت باشد. چون راستش چنین جایی جان میدهد برای فکر کردن. همین.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر