جوشید ز شعلهٔ تو داغم / سرچشمهٔ عجز، کبریا بود / در راه تو هرچه از غبارم / برداشت فلک کف دعا بود / هر آه که برکشیدم از دل / چون موج به گوهر آشنا بود / دل نیز چو سینه استخوان داشت / تا یاد خدنگ او هما بود / بشکست دل و نکرد آهی / این شیشه عجب تنک صدا بود / خون شد دل و ساغر چمن زد / میخانهٔ ماگداز ما بود / بیدل تاجی که دیدی امروز / فردا بینی نشان پا بود.
از غزلیات بیدل دهلوی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر