۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه

سینمای خالی

بعد از مدت های مدید به سینما رفتم تا فیلم ببینم. فیلم "پذیرایی ساده" بود. آن هم تنها. به تنهایی عادت دارم. تنهایی خوب است.  بلیط را که گرفتم دویدم به داخل تا چیزی از فیلم را از دست ندهم. وارد شدم، با شوق و هیجان، ولی با سالن خالی مواجه شدم! دریغ از حتی یک نفر! سالن خالی از دیگران و فقط پر از من بود. مردم دیگر مثل قبل به سینما نمی آیند. نمیدانم چرا. به هر حال کمی سرد شدم، چون سینمای شلوغ را دوست دارم، یا تنها در سینمایی شلوغ بودن را دوست دارم. نشستم تا فیلم شروع شد. آقای کنترلچی هم در این بین هی میامد و به من سر میزد و درد دلکی با من میکرد و میرفت. انگار نه انگار که ما داشتیم فیلم میدیدم آن وسط! فیلم که تمام شد چراغ ها روشن شدند. فیلم خوبی بود. من از جایم بلند نشدم. نشستم تا فیلم دوباره شروع شد. منتها این بار به جای دوباره دیدن ِ فیلم، همان جا خوابیدم. "پاشو آقا جان! برو خونه ات بگیر بخواب!" آقای کنترلچی بیدارم کرد و اینو بهم گفت. آخرین سانس بود. بیدار که شدم با هول گفتم "ممنون، چقدر شد؟!". دربست گرفتم و تا خانه رفتم. خوابیدن در سینمایی که خالی ِ خالی بود خیلی خوب بود، خیلی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر